خلوتگاه من و دوستان
قلمرو قلبهای ما
به نام ایزد یکتا نمیدونم چرا ولی اولین مطلب را تو یه روز دلگیر کننده دارم میدم امروز گردش ایام با ما سر سازش نداشت یا ما زیاد میخایم از زندگی یا اینکه روزگار کم به ما میده نمیدونم فقط میدونم نباید نا سپاس بود پس منت خدای را عزو جل که بر روی آفریده خودش منت گذاشته قلم و زبان من که کوتاهه از سپاسگذاری ولی همینو یاد گرفتم پروردگارم از هر کی به اندازه اونی که در توانش و شعورش هست میخاد الان یاد داستان موسی و شبان افتاد خب خیلی کلاسیک شد اقا من به زبان ساده خودم میگم سپاس پروردگارا از همه چیز........... خب بعد اون تکست یه خورده عامیانه باید بگم نمیدونم چرا بعد از چند وقت تصمیم گرفتم این وبلاگ را بسازم اصلا نمیدونم چی میخام بزارم ممکنه هر چیزی بزارم ولی دوست دارم بیشتر حرفای خودمو بزارم شاید هم چندتا اموزش بزارم یا تکس ادبیاتی نمیدونم ولی در کل شروع کردیم حالا هر چی شد بشه هههههه کیان یعنی همین دیگه هههههه
با شعر کوچیکی از احمد شاملو شروع کردیم دیگه:
چراغی در دست
چراغی در دلم
انگار روحم را صیقل میزنم
آئینه ای برابر آئینه ات
می گذارم
تا با تو ابدیتی بسازم
نظرات شما عزیزان:
کنایه زدن عادتشان است...
اینها سالهاست به هوای بارانی میکویند خراب...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مرسی عسل خوشحالم تو هم یه نیگا به اینجا انداختی سپاس از نظر دادن
چرا امشب اينگونه ام...
دلم تاب ندارد.... چشمانم گريان است
دلم باز براي هزارمين بار شکست .....
وبدتر از همه درده دلم اين بود که هرکه از کنارم گذشت
حتي به خود نگفت چرا دلش شکست؟؟؟؟؟؟؟؟.....................
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
افرین به ابجی جون خودم خیلی قشنگ گفتی هاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
Power By:
LoxBlog.Com |